صد روز خوشحالی

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

7

نشسته بودم روی پله های حیاط اموزشگاه و به روز تولدم فکر میکردم.به همه ی بدبیاری هایی که از صبح روز تولدم شروع به باریدن کرده بود.اومد بالا سرم گفت تو چقدر خوشگلی ولی حیفه یه دکتر پوست برو حتما! لبخند زدم و برگشتم سرکارم.
پینوشت : کتاب من پیش از تو جوجو مویز رو هدیه گرفتم . خیلی خوشحالم کرد:)
۰ نظر ۰۸ آبان ۹۵ ، ۱۱:۵۴
سین.ح

6

هفته ی دیگه امتحان عملی داشته باشی و هیچی بلد نباشی.انقدررررر مطلب نخونده داشته باشی که نتونی نقطه ی شروع رو پیدا کنی.به جاش لپتاپو بغل کرده باشی و وبگردی کنی. :|
۰ نظر ۰۲ آبان ۹۵ ، ۲۲:۱۳
سین.ح