صد روز خوشحالی

7

شنبه, ۸ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۵۴ ق.ظ
نشسته بودم روی پله های حیاط اموزشگاه و به روز تولدم فکر میکردم.به همه ی بدبیاری هایی که از صبح روز تولدم شروع به باریدن کرده بود.اومد بالا سرم گفت تو چقدر خوشگلی ولی حیفه یه دکتر پوست برو حتما! لبخند زدم و برگشتم سرکارم.
پینوشت : کتاب من پیش از تو جوجو مویز رو هدیه گرفتم . خیلی خوشحالم کرد:)
۹۵/۰۸/۰۸
سین.ح

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی